آه! بشتاب که همپروازان نگران غم همپروازند …

مارس 5, 2010

چرا حکومت ما را می کشد؟! چاره مقابله با تکرار این فجایع در آینده چیست؟

Filed under: جنبش سبز — hamparvazan @ 7:22 ق.ظ.
Tags: ,

– آیا هیچ تابحال فکر کرده اید چرا حکومت مثل آب خوردن راحت ما را می کشد؟!
– آیا هیچ تابحال فکر کرده اید چرا جان ما برای حکومت کوچکترین ارزشی ندارد؟!
– آیا هیچ تابحال فکر کرده اید چرا حکومت اصلا برایش مهم نیست که میلیون ها نفر در ایران و سراسر جهان ویدئوها و اخبار این کشتارها در ملا عام را می بینند و ممکن است به ضررش تمام شود؟!

پاسخش خیلی ساده است!
چون بود و نبود ما خللی در کار حکومت ایجاد نمی کند!
یعنی از آنجایی که حکومت هزینه های بقای خود را از منابع نفتی و دیگر منابع طبیعی کشور تامین می کند، بنابراین برایش مهم نیست که منِ ایرانی وجود داشته باشم یا نباشم! چه من باشم، چه نباشم حکومت تمام هزینه های خود را از منابع طبیعی موجود در کشور به دست می آورد و به من و دیگر من های مثل من هم کوچکترین احتیاجی ندارد.
اگر روزی هم منِ ایرانی بخواهم کوچکترین اعتراضی به وضع موجود بکنم هزینه خاموش کردن این صدای اعتراضی نیز می شود 150 تا تک تومان که باز از جیب همین منابع طبیعی کشور پرداخت می شود. منظور هزینه گلوله است!

اکنون پرسش اصلی که اینجا مطرح می شود این است که:
چرا دولت های کشورهایی نظیر نیوزیلند، سوئیس، سوئد، فنلاند، کانادا، آمریکا، کره جنوبی و ژاپن با اعتراضات ملت خود چنین نمی کنند؟

پاسخ این پرسش هم خیلی ساده است:
چون به مردم کشورشان و کار و تلاششان و مالیاتی که می دهند احتیاج دارند و کاملا هم بدان وابسته اند. آنها هزینه های جاری کشور خود را از محل کار و تلاش مردم خود و مالیاتی که می دهند تامین می کنند بنابراین به جان مردم خود برای ادامه بقای دولت و حکومتشان نیازمندند. حال زمانیکه مشکلی نیز به وجود بیاید و مردمان این کشورها اعتراضی هم بکنند دولت های آنها به جد پیگیر آن هستند تا این صداهای اعتراضی را با برطرف کردن مشکلاتشان و عذرخواهی از آنها خاموش کنند نه با شلیک گلوله و پایین کشیدن شلوارشان در زندان ها!

اما این در حالیست که در کشور ما همه بودجه ها بر اساس فروش سالیانه گاز و بشکه های نفت و میزان برداشت از معادن مس و روی و طلا و … نوشته می شوند. اینجاست که اهمیت به جان ایرانیان و نیاز به کار و تلاش آنها اصلا محلی از اعراب نزد حکومت نداشته و ندارد. بنابراین حکومت با دیدن کوچکترین اعتراضی نیروی نظامی خود را مسلح به بهترین سلاح ها و ادوات سرکوب می کند و مثل آب خوردن کتک می زند، گلوله شلیک می کند، وحشیگری می کند، تجاوز جنسی می کند و هیچ خیالش هم نیست که کسی دارد کشته می شود یا به تن کسی در زندان با شیشه نوشابه تجاوز می شود.

«به نام سعادت ملت ايران و به منظور کمک به صلح جهانی. امضا کنندگان زير پيشنهاد می نمائيم که صنعت نفت ايران در تمام کشور بدون استثناء ملی اعلام شود. يعنی تمام اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت ايران باشد».
دکتر مصدق، دکتر شايگان، الهيار صالح، حسين مکی، حايری زاده

29 بهمن سال 1329 ، اعلامیه ملی شدن صنعت نفت برای دولت ایران!

این دردها بوده و هست، اما راه حل برای ایران آینده چیست تا این جنایات دولتی باز تکرار نشود؟

تنها راه حل ممکن که تضمین کننده امنیت جانی ایرانیان در هر شرایطی باشد این است که منابع طبیعی نظیر نفت و گاز و طلا و روی و مس و … برای تمام نسل های حال و آینده ایرانیان، ملی اعلام شود و دولت ها و حکومت های آینده هیچ حق برداشت خودسرانه ای از این منابع سراسر ملی نداشته باشند و حق استفاده از این منابع تنها در انحصار مردم ایران آن هم برای همه نسل ها باشد.
بدین ترتیب که تمامی درآمد حاصل از فروش منابع طبیعی ایران در یک حساب ذخیره ملی به نام «صندوق ذخیره نسل ها» واریز شود و پشتوانه زندگی تمام انسان های حال حاضر و آینده ای شود که شناسنامه ایرانی دارند و در این سرزمین به دنیا آمده اند. (درست مانند اشیای عتیقه که از زیر زمین یافت می شوند و در موزه ای برای تماشای نسل های بعدی از آنها محافظت می شود.)

سوالات متداول:

– چه کسانی از این صندوق برداشت می کنند و چگونه؟
تنها ایرانیان تحصیل کرده ای که دارای طرح ها و ایده های اقتصادی هستند از این صندوق می توانند پول دریافت کنند و آنرا خرج طرح های اقتصادی خود کنند (این صندوق زیر نظارت کلیه مردم ایران هست و همگان به ریز اطلاعات گردش این حساب دسترسی دارند). بدین ترتیب مشاغل جدید ایجاد می شود و مشکلات بسیاری از خانواده ها نیز برطرف می گردد. شخص دریافت کننده این پول هم موظف می گردد که کل مبلغ برداشتی از این حساب را در موعد مقرری که وعده داده است به صندوق برگرداند تا نسل های آینده نیز از این پول هنگفت برای تحقق بخشیدن خواسته ها و آرزوهای خویش استفاده نمایند. کلیه درآمد این صندوق و نیز میزان نقل و انتقال پول در آن برای کلیه ایرانیان از طریق وب سایت یا دفتر اصلی سازمان ملی صندوق ذخیره نسل ها قابل روئت بوده و هیچ ملاحظه و تشخیص مصلحتی در این باره لحاظ نخواهد شد.

– چگونه جلوی سوءاستفاده ها از این صندوق ملی گرفته شود؟
در وهله اول این مجموعه Open Source بوده و همگان قابلیت دسترسی به درآمد کل و نیز نقل و انتقالات  صندوق ملی ذخیره نسل ها را دارند. در مرحله بعد گروه متخصص چند هزار نفری بی طرف و برآمده از مردم موظف می شوند تا بررسی نمایند که آیا این پول ها صرف کار اقتصادی مورد نظر شده یا خیر، و در صورتی که در دادگاه اثبات شود که این پولها صرف کارهایی غیر از طرح پیشنهادی شده است، دادگاه موظف است کلیه ضرر و زیانی را که این شخص به صندوق ملی نسل ها و در واقع آیندگان این سرزمین وارد آورده است از او گرفته و به حساب صندوق ملی ذخیره نسل ها واریز کنند و سپس وی را به مجازات برساند.

– آیا دولت ها هم می توانند از این صندوق ملی نسل ها برداشت کنند؟
در شرایط خاص و با تصویب بیش از دو سوم جمعیت ایران، دولت وقت نیز می تواند گهگاه برای انجام طرح های موفق اقتصادی از صندوق ملی دخیره نسل ها برداشت کند با این شرط که در موعد مقرر تعهد نماید مبلغ دریافتی را به صندوق ملی ذخیره نسل ها بر می گرداند تا برای نسل های آینده قابل استفاده باشد.

– با پول این صندوق چه کارهای دیگری می توان انجام داد؟
از طرف دیگر با افزایش درآمد این صندوق، و با نظارت جمعی عظیم از ایرانیان، می توان اشیا یا مکان هایی را که در دنیا ارزش قیمتی بسیار بالا دارند و در طول زمان ممکن است ارزش آنها چندین برابر شده نیز خریداری شده و به پشتوانه این صندوق نسلها درآید تا برای نسل های بعد سرمایه زندگی مرفه آنها شود.

– با انجام این طرح، دولت ها منابع مالی خود را از کجا تامین کنند؟
از همان جایی که دولت هایی که منابع زیرزمینی ندارند و امروزه کشورشان جزو پیشرفته ترین کشورهای جهان می باشد. مثل دولت ژاپن یا کره جنوبی! فرض را برای دولت های آینده اینگونه تعریف می کنیم که تو اصلا فکر کن ما در یک کشور بی و آب وعلف و بدون منابع طبیعی زندگی می کنیم. حال با استفاده از تجربیات کشورهای پیشرفته دنیا و بهره گیری از منابع انسانی متخصص به سازماندهی امورات کشور بپرداز.

گفتنش ساده هست ولی آیا عملی کردنش هم ساده هست؟
این هنر ماست برای به وجود آوردن شرایط زندگی بهتر برای خودمان و همچنین نسل های آینده. باید یک جایی برای همیشه دندان کرموی استبداد کنده شده و به دور انداخته شود تا خیال میلیونها ایرانی که نگران آینده و امنیت جانی فرزندانشان هستند راحت شود. استبداد در 100 سال اخیر مدام از منابع طبیعی ما خورده و خودش را چاق و چله کرده است و سپس بر سر ما مردم کوبیده و خون جوانان وطن را در خیابانها و زندان ها بر زمین ریخته است.
با تکیه بر قدرت انبوهی که ما پیدا کرده ایم میتوانیم ابتدا این منابع را در اختیار بگیریم و آنرا برای کلیه نسل ها ملی اعلام کنیم. و دولت ها هم وظیفه این را داشته باشند که با الگو گرفتن از کشورهایی که کوچکترین منابع طبیعی ندارند به سرمایه گذاری روی منابع انسانی و استفاده از قدرت آنها بپردازند و جامعه را اداره نمایند.

– چگونه به عملیاتی شدن این طرح می توانم کمک کنم؟
اکنون که بر اثر اشتباهات فاحش دیکتاتور اعظم، کفه ترازوی قدرت به نفع مردم ایران چرخیده است تا زمانیکه پایه های ایران دیگری که قرار است از نو ساخته شود ریخته شود، فرصت هست که این خواسته را در جامعه مطرح کنیم تا علاوه بر اینکه سطح توقع مردم از زندگی در ایران بالاتر برود، نهایتا منجر به این شود که نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی ما برای همه نسل های فعلی و آینده ایرانیان ملی اعلام شود و درآمد آن مختص قشر خاصی از ایرانیان در زمان خاصی نباشد و ایرانیان در همه دوران ها بتوانند از نعمت درآمد این منابع طبیعی بهره مند باشند و از محل این صندوق برای تحقق آرزوها و بلندپروازی های خود استفاده نمایند. بنابراین از هر وسیله ای که برای اطلاع رسانی عمومی در سطح جامعه در اختیار دارید برای تبلیغ لزوم تشکیل سازمان غیردولتی صندوق ذخیره نسل ها استفاده نمایید.

– فایده این صندوق ملی نسل ها چیست؟
نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی ایران زمین بیش از 100 سال است که محل تغذیه انگل استبداد بوده است. با این کار اولا این پول ها در دست دولت های آینده پودر نشده و به یغما نمی رود و دوما نسل های آینده، ما ایرانیان زمان حال را نفرین نخواهند کرد که چرا همه ذخایر ایران زمین را یکجا بلعیدیم و به دست اهریمنانی چون احمدی نژادها سپردیم تا آنرا به یغما برند! و برای آنها چیزی باقی نگذاشتیم.

– آیا مطلب ناگفته دیگری هم باقی مانده است؟

بلی! این طرح یک ایده اولیه است و پس از اینکه اجماع عمومی در بین مردم در سطح جامعه برای عملیاتی شدن آن حاصل شد، جزئیات کامل تر این طرح باید توسط کارشناسان اقتصادی و خبرگان ملت تنظیم شود تا زمانیکه راه برای ملی شدن کلیه منابع طبیعی ایران زمین برای همه نسل ها هموار گشت این سازمان ملی هم تشکیل گردد.

****

نمونه ای از اندوه یک خانواده ایرانی در غم از دست رفتن فرزندشان بوسیله حکومتی که شکمش از پول نفت پر است و میکشد و میکشد و میکشد:
مصطفی کریم‌بیگی، جوان ۲۷ ساله در روز عاشورا در حوالی خیابان نوفل لوشاتو از ناحیه پیشانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. خانواده وی پس از دو هفته بی‌خبری مطلق و درحالی که تصور می‌کردند او در روز عاشورا دستگیر شده است، در روز دوشنبه ۲۱ دی‌ماه عکس و پیکر او را در پزشک قانونی کهریزک شناسایی نمودند. در مدت بی‌خبری خانواده تماس‌های تلفنی مشکوک و تهدیدآمیزی از تلفن شخصی مصطفی با خانواده وی برقرار می‌شد که بر نگرانی آنان می‌افزود. ماموران امنیتی پس از شناسایی جسد توسط خانواده از تحویل آن به بستگان خودداری نمودند و اظهار نمودند تنها در صورتی جسد را تحویل می‌دهند که مراسم وی در خارج از تهران انجام شود و خانواده کریم‌بیگی مجبور به پدیرفتن این شرط شدند در حالی که منزل آنها در محله امیریه تهران می‌باشد. در غروب سه‌شنبه ۲۲ دی‌ماه به شکلی ناگهانی به خانواده مصطفی اطلاع دادند که تنها پدر، مادر و خواهر برای مراسم خاکسپاری اجازه حضور خواهند داشت و پیکر مصطفی کریم‌بیگی در غروب این روز به خاک سپرده شد.
در نهایت، در روز جمعه ۲۵ دی‌ماه در یکی از شهرک‌های شهریار به نام وحیدیه (جوقین) مراسم ختمی برگزار گردید. گزارش‌های دریافتی حاکی از وضعیت بسیار نامساعد مادر و خواهر مصطفی است. آنان در این مراسم از همگان درخواست می‌نمودند که نگذارند خون مصطفی پایمال گردد.


حدود ساعت ۴ عصر روز پنج شنبه ۲۹ بهمن ماه جمعی از مادران عزادار در مراسم گرامیداشت چهلمین روز در گذشت شهید مصطفی کریم بیگی در روستای جوقین از توابع شهریار حضور یافتند. وقتی به امام زاده مهدی جعفر رسیدیم بر سر مزار مصطفی مادر، عمه و وابستگان او به گرمی از ما استقبال کردند و چه دردمندانه می گریستند. مراسم با شکوهی بود.تعداد زیادی از اهالی روستا، وابستگان و عده ای از تهران برای اعلام همدردی حضور داشتند. مصطفی در روز مبعث سال ۱۳۶۲ متولد و در عاشورای سال ۸۸ به شهادت رسید.

او در حالی که گلوله ای به پیشانی اش اصابت کرده بود از بالای پل کالج به پایین پرت شده بود. هنگامی که به مدت ۱۴ روز خانواده او در نهایت استیصال دم زندان اوین، آگاهی و … مراجعه می کردند، با جستجوی کامپیوتری عکس او به آنها می گفتند رویت نشد. بالاخره بعد از ۱۴ روز در سردخانه کهریزک در میان خیل اجساد موجود در آنجا جنازه پسر خود را می یابند. به خانواده اعلام شد به شرطی جسد تحویل داده می شود که بپذیرند مصطفی در اثر برخورد با شیئی نوک تیز کشته شده، همینطورعنوان شد اگر بپذیرند که اعلام نمایند مصطفی بسیجی بوده یک قبر دو طبقه در بهشت زهرا به آنان اختصاص داده می شود! و در غیر این صورت فقط مجاز بودند شبانه او را دفن کنند و با زیر بار نرفتن خانواده، نهایتا در روستای جوقین و شبانه با حضور ماموران دفن شد.
عکسی با چهره ای بسیار معصوم و دلنشین بر مزارش بود، مادر می گوید این عکس را درست چند روز قبل از مرگش گرفته بود و گفته بود این عکس برای مراسم ترحیم کاملا مناسب است، من کاملا حاضرم برای راحتی آیندگان از جونم بگذرم و هیچ بیمی از مرگ ندارم.
مادر گریان می گوید پسرم ستون خانه ام بود، پاک و معصوم بود، بدون سحری روزه می گرفت، نه دروغ نه بد زبانی و نه بی احترامی، با رفتنش کمرم شکست. چطور ممکنه در روز عاشورا کسی را با این قساوت بکشند؟
می گوید پسرم ۱۴ روز در سردخانه بود، سرش فقط صورت داشت و بقیه کاسه سرش متلاشی شده بود و وقتی شب هنگام دفنش می کردیم تازه جسد از انجماد در آمده بود و خونش راه افتاده بود و دستم پر از خون پسرم شده بود، هیچ چیزی ارزنده تر از خون پسرم نبود که ریخته شد، پس من هیچ شرطی را نمیپذیرم.
دردهایش بیشمارند و شنیدنش بندبند وجود هر انسانی را به لرزه در می آورد که چگونه موجوداتی با ظاهری انسان نما میتوانند اینگونه خشن و سفاک باشند؟ میگوید در طول این ۱۴ شبانه روز، روزها موبایل پسرم خاموش بود و هر شب بعد از ساعت ۱۲ با موبایلش به خانه مان زنگ میزدند و صدای نفس نفس زدن ممتد و خسته کسی از آن طرف شنیده میشد، این کار در طول هر شب چندین بار تکرار می شد.
میگوید هنگام راه رفتن در خیابان ناخودآگاه گریه ام میگیرد، هر لحظه فکر میکنم کنارم ایستاده بر میگردم و میبینم تنهایم، گاهی هم فکر میکنم این از خود خواهی ام است که او را اینقدر کنار خود و برای خود آرزو میکنم، او خواست تا برای همه باشد و رفت.
در این زمان با همه وجود معنی فریادهای او را هنگامی که از مادران می خواست یکصدا و آنچنان بلند خدا را فریاد کنند تا عرش را به لرزه درآورند درک میکنم. صحنه فریاد خدا، خدای مادران در پایان مراسم دل هر انسانی را به درد می آورد، او فقط با همین چند کلمه تمامی حقوق مادرانه خود را فریاد می کرد.
برای پذیرایی از میهمانان تاکید ویژه ای می شد که حتما خیار و آب سیب توسط حضار برداشته شود و بعدا فهمیدم خواهر مصطفی او را بخواب می بیند که مصر است در میان میهمانان در کنار میوه ها سیب و خیار به عنوان نماد سبز پخش شود، هنگام خداحافظی در داخل هیچ بشقابی خیار نبود.
حوالی ساعت ۶ مجبور بودیم خداحافظی کنیم، مادرش میگفت: در کنار شما احساس خوبی دارم و کمی سبک می شوم و ما چقدر آرزو میکردیم تا کمی و فقط کمی، ازدردهای بی شمارش را بکاهیم.

امروز شما می توانید با طرح این اندیشه سبز خود جلوی کشتارهای فجیع جوانان آینده وطن را بگیرید اگر بخواهید …

نوشتن دیدگاه »

هنوز دیدگاهی داده نشده است.

RSS feed for comments on this post. TrackBack URI

بیان دیدگاه

وب‌نوشت روی WordPress.com.